پرسه



من در طول گذرگاههای عمرم پرسه می زدم که،
در کوچه باغهای عرض خیالهایم پیدا شدی.
کنار دریاچه ای مه آلود،
 
روی شاخه های درختچه های گیلاس نرسیده ...
و من هنگام چیدن
از روی یکی از شاخه ها بود که سُر خوردم
 
و به عمق ریشه های عاطفه پرتاپ شدم
و تو را با یک لبخند پیدا کردم
و آنجا بود که دست و پای قلبم شکست
گم شدم ....
 
برای همیشه.
در طول همان گذرگاههای عمرم ....

 
مختار برازش ـ دفتر پاره پاره های غربت

نظرات

ارسال یک نظر

پست‌های معروف از این وبلاگ

«لوکه زاهیر» فروزان کردستان!

سبز باشید!

از ترجمه ی «جیگرت را بخورم» تا مارال!