پست‌ها

نمایش پست‌ها از فوریه, ۲۰۰۸

خبرلر آراسی

تصویر
ایران آذربایجانی و دونیا آنا دیلی گونو اؤتن هفته آذربایجانلی لار ایران دا 21 فورال دونیا آنادیلی گونونو عزیزله دیلر. آذربایجان سیاسی محبوس لارینین حقوقلارینین قوروما کمیته سی (آسمک) ائله بو مناسیبت ایله، چوخلو ملی فعال لارین توتوقلانیب حبس اولونمالارینی خبر وئریر. بو خبرلره گؤره بیرجه ارومیه ده 30 نفر تهلوکه سیز قوه لری طرفیندن حبس له ندیلر. کنارا چکیلیر یاخلاشیق 50 ایل ده ن سونرا، کوبانی 1959 ده کی اینقلابان بری آپاراجیلیق ائدن 81 یاشلی پرزیدنتی فیدل کاسترو، اقتداردان کنارا چکیلدی. بیر ایل یاریم اؤنجه قوجا کمونیست رهبرین آغیر خسته لیگینده ن سونرا، قارداشی رائول کاسترو حؤکومته کئچدی. کوزووو یئنی بیر اؤلکه کئچن هفته آوروپا اؤلکه لرینه یئنی بیر اؤلکه عیلاوه اولوندو! آمریکا بیرلشمیش داتلاری اونو دستک له ییب و روسیه بونا اعتراض ائتدی. گؤزله نیلیر کی زامان گئدیشی ایله کوزووو ائده بیلسین کی اؤز آیاغین دا دورسون. کئچن هفته کوزووو ایالتینده کی میللی مجلیس کوزووونون صربستان دان آیریلماسینا قرار وئردی. آمئریکانین پرزیدنتی جورج دابلیو بوش اینانیر کی مستقیل کوزووو ائده بیله جک بالکان دا صولح یارا

ایرانیان «خارج نشین» و بحران فراموشی زبان مادری در نسل جدید(1)

تصویر
مقاله ی حاضر گزارشی است تحلیلی از وضعیت «زبان مادری» نسل جدید ایرانیان که در خارج از کشور در حال شکل گیری است. نسلی که «فارسی را بطور شکسته(!)، با لهجه و مخلوطی از زبان کشور میزبان ـ بیگانه ـ حرف می زند و از دیوان اشعار مشاهیر مملکت خود چیز زیادی نمی فهمد.» نسلی که «خط و الرسم فارسی» برای او هیولایی را می ماند که او یا قادر به آموختن آن نیست و یا تمایلی به یاد گیری آن ندارد... او مشکلات خود را با خط ابداعی خود که در محافل دوستانه به آن «فارسینگلیسی» یا «خط چتی» می گویند برطرف می سازد بسیاری از ایرانیان مهاجر که در نتیجه ی طوفان انقلاب (دهه 80 میلادی) به گوشه و کنار جهان گریزانده شده، در آنجاها مسکن گزیده و دیگر به ایران بازنگشتند و یا اینکه خیال بازگشت ندارند، اکنون یا در دوره ی میانسالی بوده و یا دوران کهولت خود را سپری می کنند. اما از آنها نسلی برجای مانده است که ارتباطش با «سرزمین پدری» هر روز کمرنگ تر و کمرنگ تر می شود. نسل جدید ایرانی زیاد از آنچه بر پدر و مادر او رفته نمی داند، و زیاد هم از آنچه آنها در حسرت «همیشه چهار فصل» سرزمین پدری می گوید، سر در نمی آورد. او ریش

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق

تصویر
به مناسبت روز عشاق کاشکی هیچوقت کاشکی ها راه حسرت هایمان را هموار نمی کرد. آنوقت هنگام تجدید دیدار عشق با حقیقت شکوه، شکوفه های ایثارجوانه های هویت می زد و ما مجبور نبودیم که تکراری خسته را در حضور عشقی فرار تفسیر کنیم. آیا می دانی که هیچیک از قطره های باران علیرغم وفور بارش، در هیچ فرودی تکرار نمی شود. در هیچ موقعیت و هیچ زمان! پس رشک مبر بر عدم تکرار محبت لحظه ها! رشک مبر بر عشقی که خاموش شده است. که اگر عشق بود خاموش نمی شد و چون خاموش شد عشق نبود. عشق من! واقعیت آنقدر قوی هست که اگر چیزی و اندکی جز آنچه هست بگوییم چیزی جز آن خواهد شد. و قویترین و زرنگ ترین دروغ ها هم قادر به ترغیب نهایت ظهور نخواهند گردید. و در آخر باد خواهد بود و قاصدک دروغ، و ادعایی در مدح تثبیت! پس باید از گزند نیش خاطره ها بر حذر بود و ترانه های تنهایی را با صفحات کتاب تقسیم کرد. با ساز خود تقسیم کرد. و با تو و در آخر سهمی هم برای فردا کنار گذارد. آن هنگام صدای ما رساتر خواهد بود و آوای دردها در دلهایی خواهد نشست که امروز به خاطر همین بی دلی دلگیر هستند. گوش سپار از نیش خاطره ای می خارانم خویشتن را: روزگاری در

در هلند «شوکوفه آن غونچه واگودن...»!

تصویر
( پاورقی های اینور آب) هلند یکی از کشورهایی است که همیشه دوست داشتم آنرا ببینم. از اوان کودکی وقتی به «دنیای کارتونی» خود سفر می کردم تصویر و فانتزی ی تقریبا ثابتی از این دنیا داشتم: بناهای قدیمی با سبک معماری فرنگی، خانه های کلبه ای از نوعی که توی قصه ها بود، تپه ها و دشت های زیبا با دامنه های سرسبز پرگل، جاده های باریک با درختان آنکادر شده، بچه های تر و تمیزی که با دوچرخه های خود آرام و بی دغدغه در گذرند و یا پیرزن هایی که با سگ هایشان گردش می کنند... همه و همه شات هایی بودند که من با آنها دنیای کارتونی خود را می ساختم. و هلند هم با آسیابان های قدیمی و گل های بی مثالش در این دنیا قرار داشت. اما همیشه سنگینی زمزمه ی کسانی را در گوش خود حس می کردم که می گفتند «بابا آسمان هر جا همین رنگه!» ولی آیا واقعا همینطور بود؟ آیا این حرف درست است؟ هفته ی پیش بالاخره این فرصت پیش آمد. دو هفته مرخصی و فارغ شدن از استرس کاری می توانست این آرزو را برایم عملی کرده شاید این سوال را نیز جواب دهد. ولی واقعیت این است که من به قصد سیر و سیاحت به هلند نیامدم. برای دیدار «سیندرلا» بود. خودش اصرار دارد که به

جای «ایرانیان اینور آب» در «جای خالی ما» خالی!

تصویر
وقتی نگاهی به وبلاگ های «خارجی ها» ـ به قول ما ایرانی ها ـ می اندازم، می بینم که نویسنده های بسیاری از آنها، از وبلاگها به عنوان یک آلبوم خانوادگی یا چیزی شبیه به آن استفاده می کنند. جایی که روز تولد خود و خانواده و عکس های مربوطه را در آن ثبت می کنند؛ در آن راجع به خاطرات روز اول مدرسه فرزند شان صحبت می کنند؛ در مورد پلان های شخصی شان حرف می زنند و یا حتی مشکلات خانوادگی شان را به بحث می گذارند. بعضی ها راجع به مسائل خصوصی تر راجع به بیماری شان و یا از زیبایی همسر و یا فرزندان خود نوشته و در معرض دید همگان می گذارند. برای اینها چنین چیزی تابو نیست. اما این فرهنگ هنوز در بین ما ایرانی ها جا نیافتاده است. از این رو من نیز با خود اندیشیدم که شاید بتوانم در «جای خالی ما» علاوه بر مسائل سیاسی و ادبی (رسمی) از امکانات اینچنینی هم بهره مند شوم تا «خانه ام» رنگ و بوی متنوع تری به خود گیرد. اندیشیدم که وارد مسائل غیر رسمی ایرانیان شوم. چیزی که شاید ما آنها را می بینیم ولی به زبان نمی آوریم. بدین طریق می اندیشم که با نقش دادن به «ایرانیان اینور آب» در «جای خالی ما»، جای خالی آنها را تا اندازه ا

پیس مکاندا گلمیشیک دونیایا بیز! (آذربایجان تورکجه سینده)

تصویر
همه جمع شده و به ماه خیره بودند . ـ اوناهش اون دماغشه ... ـ دیدم، دیدم اونم ریش مبارکشه ..! ـ آها ... منم دیدم ... اونم کله شه... آن شب همه عکس آقا را در ماه دیده بودند. آن شب تمام ملت به هم دروغ می گفتند. آن شب ... پیس مکاندا، پیس زاماندا، گلمیشیک دونیایا بیز. گؤرعجب پیس دوشموشوک آه و فغانلا هایا بیز. خوش گونو یاددان چیخارمیش، تاخمیشیق رؤویالارا. ایندی گؤرروک خوشلوغو رؤویا دا، بیلمم آیا بیز؟ غم: یارا، هیجران: فراق اودلار چکیبدیر جانلارا، ائتمیشیک مین استیخاره بلکه بو یارایا بیز! مین خزان گؤردوک، چکیب سرمانی جاندا ساخلادیق، گؤزله دیکسه گؤرمه دیک، حسرتده قالدیق یایا بیز. قیش لارا توی توتموشوق آغ رنگی چونکو سئومیشیک، بینوا بولبول یئرینده همده میک قارغایا بیز! خسته لیکده ن دوشموشوک الده ن، ده وایزاخلاشمیشیق مین بلا چکدیک ده آخیر نئیله دیک برپایا بیز؟ دوست گولور، دوشمان گولور بیگانه بئش به تتر بیزه ال ـ قولو باغلی نئجه دوشدوک درین دریایا بیز؟ دای ازل ایلقاری یازدیق آننیمیز دا، کیم بیلیر؟! اوندا کی سالدیق بیر آدام چؤهره سین اول آیا بیز! اعتیباری وئرمیشیک الدن، ده گؤزده ن دوشموشوک اعتینا سی